آرنیکای من ، آرام جانآرنیکای من ، آرام جان، تا این لحظه: 16 سال و 8 روز سن داره

★☆آرنیکا دختر خوش رفتار آریایی☆★

مشهد و خاطراتش

سلام دختر مامان حال و احوال خوبه دختری عزیز دلم امروز اومدم از خاطرات مشهد برات بگم .... ما دو هفته اول دی رو رفته بودیم مشهد... همراه مامانی .. خاله سالی هم که اونجا بود کلی بهمون خوش گذشت تو برف و سرما دختر گل من هم که عاشق برف بود راستش یکی از انگیزه های من واسه این سفر این بود که تو کمی برف بازی کنی چند وقتی بود که می گفتی برف دوست داری و می پرسیدی چرا برف نمی یاد ؟ چرا نمی ریم مشهد که برف ببینیم ؟ منم بهت قول دادم توی اولین فرصت ببرمت مشهد و اینطوری شد که ما روز شهادت امام رضا مشهد بودیم چجوری بگم از حسم .... که روز شهادت امام رضا وقتی از میدان توحید به سمت حرم می رفتم چه حالی داشتم ... و چقدر خدا رو شکر ک...
16 بهمن 1390

اولین کلاس ورزش

دختر نازم روز پنجشنبه 22 دی 90 برای اولین بار بردمت کلاس یوگا  خیلی وقت بود تصمیم داشتم این کار رو بکنم ، اما می ترسیدم واسه این فعالیت خیلی کوچیک باشی که البته سخت در اشتباه بودم چون این کلاس رو با موفقیت به اتمام رسوندی دختر خوشگلم، ساعت ٥ بعداز ظهر بردمت کانون یوگا و تشک و پتوی مامانی رو واست پیدا کردم و برات پهن کردم و شما دختر گلم آماده برای انجام حرکات ایستادی ، با وجود اینکه مربیت هنوز نیومده بود ولی نمی نشستی و همونطور ایستاده و آماده بودی تا اینکه مربیت اومد و از من خواست بیرون بایستم و من هم  5/1 ساعت بیرون منتظرت موندم و بعد از اتمام کلاس اومدم دیدم خودت داری خوشگل خوشگل تشک یوگا رو جمع می کنی به منم گفتی"چ...
25 دی 1390

هدیه نی نی وبلاگ

دختر نازم روز سه شنبه ٢٠ دی ٩٠ جایزه نی نی وبلاگ به دستت رسید ،‌ سی دی مرزبان نامه شماره 1 و2 شامل کارتنهای خیلی زیبا و آموزنده ، خیلی خیلی خوشت اومده بود از نی نی وبلاگ هم ممنونیم ،             ...
24 دی 1390

شمارش آرنیکا جون

آرنیکا جونم در سن 3 سال و 10 ماهگی به این شکل اعداد رو می شمره : یک - دو - سه - چهار - پنج - شیش - هفت - هشت - نه - ده دوازده -سیزده -نوزده - چارده - پنچ - هفتاد - هشتاد - نهتاد - دهتاد - قربون اون زبون شیرینت برم که فکر می کنی بقیه رقمها  به آد ختم میشه
22 دی 1390

پرواز بادبادکها

سلام به دختر عزیز تر از جانم نازنین دختر من از ظهر روز پنجشنبه که با بابایی رفتی دنبال دایی علی و آتنا ندیدمت - آخه اونا مسافرت بودن و دختر نازم دلتنگ دختر داییش بود - تا ساعت 2 بعد از ظهر روز جمعه 16/10/90 که به اتفاق مامانی وآتنا رفتیم دهکده ، و در جشن بادبادکها شرکت کردیم ، یه بادبادک نارنجی واسه آتنا و یه دونه صورتی واسه شما خریدیم ، جمعیت خیلی  زیادی اومده بودن و کلی بادبادک رفته بود اون بالا خیلی زیبا بود منم سعی کردم بادبادک شما رو بفرستم هوا و مؤفق هم شدم اما هر بار نخ بادبادکمون به نخ بادبادکهای دیگه گیر می کرد و می افتاد پایین بادبادک هرکی بالا تر می رفت برنده می شد ولی ما نتونستیم برنده...
17 دی 1390

نتیجه شرکت در جشنواره

سلام به دختر نازنین مامان عزیز دلم به لطف آرائی که اقوام و دوستان برات جمع کردن ، تونستی توی جشنواره نی نی وبلاگ جزء 20 نفر اول باشی و برنده یکی از نرم افزارهای خاله ستاره به انتخاب خودمون ، فعلاً که شما کوچولویی و نمی تونی اینجور چیزها رو خودت انتخاب کنی پس من برات انتخاب کردم ، ترانه های مرزبان نامه انتخاب من بود تا هر چه بیشتر با نظم ایرانی آشنا بشی ، هدیه ات که اومد حتماً عکسش رو برات می گذارم و اگر برات جذاب بود حتماً از بین بقیه cd ها بازم برات خرید می کنم  از مامان مسیح و دایی سبحان و دوستای خوبی هم که بعد از سرزدن به وب دخترم بهش رأ ی دادن ممنونم   در ضمن دختر گلم امروز یکشنبه 11 دیماه مصادف با او...
11 دی 1390

شرکت در مسابقه نی نی وبلاگ

خوب دخترم ما توی جشنواره نی نی وبلاگ که به مناسبت یکسالگی نی نی وبلاگ هست شرکت کردیم و من به این مناسبت یه کیک درست کردم دلیلش هم معلومه دیگه از پستهای قبلی میشه فهمید دختر من عشق کیکه اینطوری با یه تیر دو نشون می زنم هم توی مسابقه شرکت می کنم هم دخترم رو خوشحال می کنم راستش کار سختی بود آخه ریخت و پاشش زیاده منم گذاشته بودمش واسه آخرین لحظه ، شب یلدا بود که تصمیم گرفتم درستش کنم بعدشم که خونه مامانی دعوت بودیم خیلی سریع کیک رو درست کردم ولی خدایی کیکش عالی در اومد وقتی واسه مامانی اینا بردم کلی تعریف کردن کیکش کاملاً اسفنجی شده بود ولی خامه اش مثل همیشه در نیومد خوب واسه ظاهرشم که خامه خیلی مهم بود قبلاً خیلی بهتر درست کرده بودم ا...
5 دی 1390

دل مشغولیهای آرنیکا جونم

سلام به یکی یه دونه مامان .. چند روز پیش واسه دخترم از تو اینترنت مدلهای نقاشی واسه رنگ آمیزی دانلود کردم و چاپشون کردم تا رنگ کنه اما دختر خوشگلم همه رو می داد به خودم که رنگ کنم و حسابی کلافه ام می کرد منم یه فکر دیگه کردم و تصمیم گرفتم اونا رو توی فتو شاپ باز کنم و براش رنگ کنم  و ... اینطوری شد که آرنیکا عاشق رنگ آمیزی توی فتوشاپ شد ولی خودمونیم ها فکر نمی کردم اینقدر خوب بتونه با کامپیوتر کار کنه فکر کنم همین روزا مجبور شم براش یه لپ تاپ صورتی کوچولوی خوشگل بخرم ...
3 دی 1390