آرنیکای من ، آرام جانآرنیکای من ، آرام جان، تا این لحظه: 16 سال و 9 روز سن داره

★☆آرنیکا دختر خوش رفتار آریایی☆★

عکس جدید

سلام خوشگل مامان اومدم تا چند تا عکس زیبا رو که خاله جون یکی یه دونه ات زحمت کشیده و واست طراحی کرده بگذارم   دستت درد نکنه خاله جون جونی    دوستت دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه     ...
30 شهريور 1390

تفنگ بازی

سلام به آرنیکای نازم عسلم دیشب برای اولین بار سراغ یه بازی پسرونه رفتی و من و تو با هم تفنگ بازی کردیم و جالبه چون تفنگ نداشتی با لگوهات تفنگ ساختی       و زمانی که من طرفت شلیک می کردم اینجوری خودت رو به مردن میزدی (ایستاده) .....!!!!     الهی قربونت برم که وقتی چشاتو می بندی اینقده ناز می شی جیگرم الهی صد سال زنده باشی ... حتی دوست ندارم خودت رو به مردن بزنی ولی تو این کار رو دوست داری ... حتی وقتی حموم میری توی آب خودتو به مردن میزنی و میگی من ماهی زردم که مردم و بعد توی آب ولو میشی .....  همش به خاطر ماهیهای عیده که تو مردنشونو می بینی ... ماهی خونه مامانی هم که ت...
29 شهريور 1390

تعویض قالب

آرنیکای مامان امروز قالب وبلاگتو عوض کردم ولی خیلی دوست دارم بدونی قبل از این قالبت چه شکلی بوده و چون خودم روش کار کردم و طراحیش کردم ، ازش یه عکس گرفتم تا بعدها که اومدی سراغ سایتت اونو ببینی ، از این به بعد تمام قالبهاتو همین شکلی برات می گذارم مطمئناً می تونه برات جالب باشه         ...
23 شهريور 1390

بازگشت از مسافرت

سلام به دختر نازنینم                                        حال و احوال دختر نازم چطوره ؟     این روزا زیاد حال خوشی نداری ..... آخه ما هفته پیش مسافرت بودیم و تغییر آب و هوا و اقلیم شهر مشهد همه ما رو مریض احوال کرد منم زمانی که اونجا زندگی می کردم تمام تابستان به علت آلرژی اذیت می شدم و دختر نازمم احتمالاً به اون هوا حساسیت داره ، به هر حال ما دیروز جمعه از مشهد برگشتیم ، واما از مسافرتمون بگم ... از عید فطری که گذشت و من متأس...
19 شهريور 1390

ماه رمضان

آرنيكاي عزيز من سلام                                         دختر گلم خيلي وقته نيومدم برات خاطره بنويسم آخه ماه رمضونه و منم بي حال و حوصله ولي امروز اومدم چند روز پيش اومدم برات كمي نوشتم ولي در اثر سهل انگاري پاك مي شد منم ديگه ننوشتم و گذاشتم واسه يه روز ديگه .. كه امروز بالاخره فرصتي پيش اومد .. آخه روز سه شنبه هفته پيش طبق نذر هر ساله شله زرد پختيم و بين آشنايان تقسيم كرديم شما هم همراه ما بودي و كلي شيطنت كردي شيرين من &n...
30 مرداد 1390

دیدار عمه جونها

آرنیکای خوشگل مامان سلام گل زیبای من این چند روزه به همه ما خیلی خوش گذشت خصوصاً تولد آذین که با چند روز تأخیر گرفته شد هدیه من و شما به آذین یک چراغ مطالعه بود و آذین جون ازش خیلی خوشش اومد شما هم که از بس سرگرم بازی بودی نه درست می خوابیدی و نه درست و حسابی غذا  می خوردی البته هر وقت پیش کسایی میری که دوسشون داری اینجوری میشی     آرنیکا و شیطنت همیشگیش توی جشن تولدها              آرنیکا ، دختر عمه عزیزش آذین و کادوی آرنیکا به آذین                ...
9 مرداد 1390

دلتنگی....

عزیز دل مادر ...................زیباترین غزل زندگیم فرصتی می خواهم برای با تو بودن و با تو ماندن....... فرصتی که لحظه به لحظه وجودت را حس کنم...... قبل از آنکه خیلی زود دیر شود ...... و قبل از آنکه دیگر در زمان جایی برای با هم بودن نمانده باشد ...... ...
3 مرداد 1390

تولد آذین گلی

آرنیکای مامان دختر گلم ...  اول سلام و بعد یه گله کوچمولو عزیز دلم امروز کار بدی کردی  صبح هر کاری کردم وارد مهدت نشدی و خیلی خیلی گریه کردی    محکم بهم چسبیدی و مجبورم کردی ببرمت اداره  اونجا کلی با دوستام کیف کردی و به من گفتی مامان دیدی من بهت چسبیدم که تو منو نبری مهد کودک(خیلی ناقلایی)     ولی اینو بدون دیگه از این خبرا نیست هرکی واسه خودش جایی داره  جای دختر گلم توی مهد کودک است پیش دوستای گلش تا بتونه اگه خوابش میاد بخوابه واگه دوست داشت بازی کنه ویا تلویزیون نگاه کنه               &nbs...
1 مرداد 1390