ماه مهربونی
سلام به یه دونه دختر خوشگلم ،
خوبی مامانی ، امروز سوم مهر ماه اولین روز باز شدن مدارسه ودختر خوشگلم امروز کلی دوست پیدا می کنه آخه کلی بچه ناز از امروز میان به مهد کودک دخترم ، شما از روز پنجشنبه چشم انتظار رفتن به مدرسه بودی، درٍ مهدت بادکنک زده بودن وقتی بهت گفتم آرنیکا پاشو ببین بادکنکها رو (همیشه موقع رفتن به مهد تو ماشین می خوابی مگر معدودی از روزها رو) از جات پریدی و گفتی امروز جشن تولد داریم ، آخه بهت گفته بودن امروز جشن می گیرن ، بر خلاف همیشه که خوشحال می شدی پیشت بمونم ، توی این 2 روز تعطیلی انتظار مدرسه رو می کشیدی ، خدا کنه این ذوق به این زودی تموم نشه و من با خیال راحت ببرمت مهد ،دوست ندارم اشکت رو موقع مهد رفتن ببینم عذاب وجدان می گیرم ،
آرزو دارم روزی برای رفتن به کلاس اول آماده ات کنم ، می دونم به سرعت برق و باد می رسه ، در یک چشم بر هم زدنی
راستی روز پنجشنبه به اصرار دختر خوشگلم که بلال خیلی دوست داره ، رفتیم پشت بوم خونمون و بلال کباب کردیم به علاوه کباب کوبیده ، با کمک خودت عزیزم ، دختر خوشگلم عاشق کباب کردنه و ما هر چند وقت یه بار واسه خاطر دختر نازم این کار رو می کنیم
تا پست بعدی بای