آخرین پست سال 90
دختر نازنین مامان سلام
حال واحوال چطوره ؟
عزیز دلم امروز که دارم این مطالب رو برات می نویسم دوشنبه 29 اسفند 1390 یعنی آخرین روز از سال 90هجری شمسی هست و ما تازه از چابهار برگشتیم ....
به دلیل شلوغی بیش از حد بعضی از شهرها مثل چابهار در ایام عید ما تصمیم گرفتیم دو سه روز آخر سال رو که همه سرگرم کاراشونن ، بریم یه هوایی بخوریم و بر گردیم ، البته اینم بگم که سفر چابهار اصرار جنابعالی بود ، آخه نزدیکهای عید (منظورم همون هفته آخره) تلویزیون مرتب چابهار رو نشون می داد و بیشتر از همه ساحل زیبایش رو و شما هم که خاطرات کمرنگی از سفر به این شهر داشتی اصرار کردی که ببریمت اونجا
آخرین سفری که من به همراه شما دختر گلم به چابهار داشتم ، آذر ما سال 88 بود . یه دوره عکاسی بود که اداره برامون گذاشته بود و شما اون موقع یکسال و 9 ماه سن داشتی و هنوز شیر می خوردی و من برای اینکه اذیت نشی با تمام سختیهایی که داشت با خودم بردمت ، نمی دونم چطور از اون زمان چابهار رو یادته حتی اون طاووسهایی رو که توی محوطه اداره مون توی قفس نگهداری می شد یادته ، اون زمان که خیلی می ترسیدی و از ترس پاتو توی محوطه نمی گذاشتی من بهت می گفتم مامان جون اینا طاووسند خیلی خوشگلن ترس ندارن و تو اما از صدای خیلی بلندشون می ترسیدی و می گفتی طابوستان دوست ندارم البته صدای اون طاووسها اونقدر بلند بود که حتی ما رو هم سر جا میخکوب می کرد
خلاصه ما روز جمعه 26 اسفند رفتیم چابهار و وقتی رسیدیم سرایدار نبود و ما مجبور شدیم بریم لب در یا یه دوری بزنیم تا سرایدار بیاد ، دریا هم که به اداره مون نزدیک بود ،از اونجایی که این اولین سفر 3 نفره ما به چابهار بود خیلی راحت می تونستیم به همراه بابا هر جا دلمون می خواست بریم چقدر عالی بود ، من تا قبل از این با وجود اینکه خیلی اومده بودم چابهار نمی دونستم دریا اینقدر به مهمانسرا نزدیکه...
وقتی رفتیم مهمانسرا اولین چیزی که ازم پرسیدی این بود که طاووسها کجان؟ البته منم حدس می زدم که بعد از گذشت 2 سال و چند ماه از اون زمان دیگه سر جاشون نباشن ، وقتی هم که از سرایدار سؤال کردم گفت خیلی وقته جابجا شدن ، به هر حال بهتر شد که نبودن چون خیلی سر و صدا داشتن و اگر بودن ما نمی تونستیم راحت بخوابیم ..
توی این دو روز خیلی بهمون خوش گذشت با وجود اینکه خیلی کم بود ولی به خاطر آب و هوای خاصی که چابهار داره و همینطور زیباییهایی که هر جایی نداره مثل دریا و طبیعت زیباش ، روحیه آدم اونجا حسابی عوض میشه دختر ناز من که اصلاً دلش نمی خواست برگرده و می گفتی مامان سال تحویل همینجا باشیم تولدمم همینجا بگیریم
چابهار هفت سینهای قشنگی هم واسه عید چیده بودن من از شما دختر نازم کنار دوتاشون عکس گرفتم که زیباییشون رو دو چندان کنه
این هفت سین از قشنگترین هفت سینهایی بود که امسال دیده بودم واقعاً بی نظیر بود و توی شب چابهار به زیبایی می درخشید در ضمن تنها هفت سینی بود که اژدها داشت ، همه جا از نهنگ به عنوان حیوان سال نام می برند اما امسال در واقع سال اژدهاست همون سالی که من توش به دنیا اومدم
خوب البته چابهار منطقه آزادی هم داره که واقعاً آزاده ...!! مجتمع های تجاری خیلی شیکی داره که زمانی اجناس رو از طریق دریا وارد می کردند و با قیمت خیلی خیلی مناسب عرضه می کردند ، خرید اجناس هم محدودیت داشت اما الان قیمتها سر به فلک می کشه و واقعاً گران و غیر واقعی بودن
متأ سفانه به دلیل کوتاه بودن مسافرت و عجله ما و اینکه اکثر اوقات یادم می رفت دوربین رو بردارم از طبیعت زیبای چابهار و دریا در نقاط مختلف این شهر عکس ندارم ، انشاءالله سفر بعدی . . . . . .