خاطرات ایام نوروز 91
سلام نفسم ، نازنینم ، عزیزترینم
ماه شبهای من ، دختر آرزوهای من
توی این پست خاطرات ایام نوروز رو برات می نویسم
امسال موقع تحویل سال دختر عزیزم به خواب ناز رفته بود و منم داشتم خونه رو تمیز می کردم آخه از بد شانسی ما ،هر چی گرد گیری کرده بودیم با طوفان قبل عید برگشته بود سر جای اولش و ما هم که مسافرت بودیم ؛ بنابر این دیگه من تاآخر سال دستمال به دستم و شما هم همیشه خواب (نه اینکه پارسال خیلی کم می خوابیدی ...!!! )
امسال یعنی سال 1391 تحویل سال ساعت 8:44 صبح بود ، سالی که شما دخترنازم به دنیا اومدی حدودای 9 سال تحویل بود و دختر خوشگلم ساعت یک بعد از ظهر دنیا اومد بنابراین امسال تداعی شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین سال زندگی منه سال 1387
دختر نازم کنار هفت سین خونه مامانی و بابایی
نازنینم مامان هفته اول عید رو مشغول تدارک برای تولد شما فرشته زمینی بود،وسایلی که واسه تولدت آماده کردم اینها هستن
کارت تولدت
راستی جیگرم ، من امسال برای اولین بار شیرینی عید رو خودم پختم و تا ظهر جمعه مشغول پخت و پز بودم و شما دختر نازم کمکم کردی و خرفه ها رو می ریختی روی شیرینی و گاهی هم قالب می زدی خیلی دقیق و مرتب ... قربونت برم