روز مرگی ها
آرنیکای ناز من
بابا هفته پیش رفته بود مأموریت گرگان
و ما تنها بودیم
اما در برگشت سفارشهایی رو که داده بودی واست خریده بود
گفته بودی واست اینا رو بخره : پاک کن ، دفتر نقاشی ، مداد تراش ، مداد رنگی (که چون چند روز پیش خواسته بودی برات بخره این یه قلم رو خط زد) کاپشن و شال و کلاه
قربونت برم که می فهمی هوا سرده و باید لباس گرم بپوشی
تاب بازی با تاب آسنا
بازی تو خونه دایی علی با آتنا و آسنا
بازی تو اتاق خودت
یه روز جمعه در کنار مامان و بابا وفتی که خوب خوابیدی و با چشمای پف کرده صبحانه مورد علاقه ات رو می خوری (غلات حجیم شده باشیر)
و کوچکترین و بزرگترین کتابت
اینم یه اثر هنرمندانه از آرنیکا جونم .. پرتره دایی علی و خانمش !!!!
و بازی تو پارک بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی