تولد آذین گلی
آرنیکای مامان دختر گلم ...
اول سلام و بعد یه گله کوچمولو
عزیز دلم
امروز کار بدی کردی
صبح هر کاری کردم وارد مهدت نشدی و خیلی خیلی گریه کردی
محکم بهم چسبیدی و مجبورم کردی ببرمت اداره
اونجا کلی با دوستام کیف کردی و به من گفتی مامان دیدی من بهت چسبیدم که تو منو نبری مهد کودک(خیلی ناقلایی)
ولی اینو بدون دیگه از این خبرا نیست هرکی واسه خودش جایی داره
جای دختر گلم توی مهد کودک است پیش دوستای گلش تا بتونه اگه خوابش میاد بخوابه واگه دوست داشت بازی کنه ویا تلویزیون نگاه کنه
اونجا شعر یاد می گیری نقاشی می کشی و با سفال چیزهای خوشگل درست می کنی عکساشو حتماً برات می گذارم ، تمام سفالهایی که تا حالا درست کردی و هنوز موفق به له کردنشون نشدی
راستی قراره که روز 4 شنبه عمه شیرین از مسافرت برگرده با آرین و آروین و اول بیان پیش ما و بعد با هم بریم شهرشون
آرین پسر عمه گل آرنیکا که عمه جون هردو شونو آری صدا می زنه
و آروین ناز و توپولی
کیانای جیگر من با آرنیکای شیرینتر از جان
و تو حسابی با پسرعمه ها و دختر عمه های خوشگلت (آذین و کیانا)بازی کنی
..... و می ریم به یه عروسی فامیلی.....
و در ضمن امروز تولد آذین جون خوشگل ماست
آذین گلم تولدت مبارک